۷- عدم آرامش لازم: مسایل همچون کمبود وقت در به وجود آوردن تنشهای عصبی نقش دارند این امرموجب می شود که فرد آرامش لازم برای ارائه اندیشه خلاق را از دست بدهد. عامل زمان هم به عنوان یک عامل درونی (وابسته به فرد) وهم به عنوان عامل بیرونی در بروز خلاقیت اثر می گذارد.
۸- دارا نبودن سلامت روان: سلامت روان یاری دهنده تعمق و تخیل سالم است. افرادی که سلامت روانی نداشته باشند در دریافت پیامهای حسی از محیط و در نگهداری و یادآوری آن ها دچار مشکل می شوند. بعلاوه درتفسیر داده های محیطی منطبق با واقعیتها عمل نمیکند و شخص را از ارائه اندیشه های خلاق که عملی بودن و اثر بخشی از جمله خصوصیات آن است باز دارد.
عوامل پیرامونی:
۱- عدم پذیرش فرد خلاق توسط همکاران و مدیران: اگر رفتار و اعمال همکاران نشانگر عدم پذیرش آن ها از فرد خلاق باشد، انگیزه ظهور خلاقیت در وی کاهش یافته یا از بین میرود.
۲- عدم وجود آزادی روانی و ذهنی: محیط سازمانی که اجازه آزادی روانی و ذهنی به فرد خلاق نمیدهد موجب می شود که فرد آزادی کامل برای تفکر و به آزمایش گذاشتن خلاقیت خود را نداشته باشد و به همین ترتیب قدرت خلاقیت در او ضعیف می شود.
۳- فشار برای انجام کار: مسئولینی که استبدادی عمل مینمایند باعث میشوند که خلاقیت در فرد کاهش یابد همچنین مقررات غیر قابل انعطاف و فشار بر فرد برای پیگیری کار قدرت خلاقیت را در فرد سرکوب می کند.
۴- به تمسخر گرفتن ایدههای غیر معمول: این امر موجب می شود فرد خلاق به فردی تدافعی و وسواسی تبدیل شود.
۵- عدم وجود انگیزه: عوامل سازمانی زیادی انگیزه خلاقیت را کاهش می دهند آلبرشت معتقد است عواملی مانند رشد، موفقیت و عملکرد سازمان باعث از بین رفتن خلاقیت افراد و گروه ها می شود. رشد یک سازمان احتمال کاهش و از بین بردن خلاقیت را افزایش میدهد چون در یک سازمان بزرگ رفتار خلاق ترغیب نمی شود و امکان ظهور نیز نمیتواند بیابد. به عبارتی با رشد سازمان سنتها، عادات و مقررات افزایش مییابد و در نتیجه آزادی عمل و انگیزه برای خلاقیت محدود میگردد که این نظریه در پژوهش صلواتی (۱۳۸۷) که در مبحث عوامل مؤثر بر خلاقیت به آن اشاره شد به فرض گرفته و مورد تأیید قرار گرفته است. بعلاوه هرچه یک سازمان در مورد محصول، خدمات و امور دیگرموفق باشد احتمال نادیده گرفتن امکانات و مسایل یکدیگر زیاد می شود و موفقیت به عنوان عملی بازدارنده عمل می نماید. از طرف دیگر در مورد عملکرد سازمان البرشت معتقداست فردی که کوشش می کند تا برای اجرای اهداف خود راههای صحیح را برای رسیدن به حداکثر بازده به کار برد با مشکلات بسیاری روبرو می شود که همراه با آشفتگی اختلال و ابهام است. این وضعیت به این خاطر است که از تفکر همگرا ـ روش های معمول وتجربه شده ـ برای رسیدن به حداکثر عملکرد و استفاده از پرداختن به راهحلهای بدیع ـ تفکر واگرا- که به علت مجهول بودن و ابهام زیاد و امکان دسترسی به عملکرد بالا را کاهش میدهد دوری میکنند.
الکس اس. آزبورن عواملی که مانع خلاقیت است را شامل موارد زیر میداند ( به نقل از قاسم زاده، ۱۳۸۱)
۱- عکس العمل منفی: اکثر ایده ها و پیشنهادات جدید را میتوان فوراً رد کرد وگاه این امر چنان منطقی و قانعکننده به نظر می آید که فرد پیشنهاد کننده از تفکر بیشتر بر روی ایده خود خودداری می کند. روشن است این طرز تفکر منفی به خلاقیت کمکی نمیکند.
مغز ما دو جنبه دارد: یک جنبه آن مغز قضاوت کننده است که به تجزیه وتحلیل و انتخاب می پردازد و دومین جنبه آن مغز خلاق است که مطالب را تجسم کرده، پیشبینی می کند و ایده ایجاد می کند. مغز قضاوت کننده قدرت تصور را در مسیر صحیح نگه میدارد و قدرت تصور در روشن ساختن قوه قضاوت به ما کمک می کند. یعنی با بهره گرفتن از قدرت تصور خود میتوان نتایجی که از قوه قضاوت به دست می آید را به منصه ظهور رساند. در کوششهای خلاق باید مانند دو فرد مختلف عمل کنیم که گاه باید مغز قضاوت کننده خود را خاموش کند و مغز خلاق را روشن کند و مدت لازم را صبر کرده سپس چراغ قضاوت خود را روشن کنیم. در غیر اینصورت قضاوت عجولانه ممکن است خلاقیت راسرکوب کند.
۲- عادات پیشین: از عواملی که باعث شده است که هرچه فرد بیشتر رشد کند خلاقیتش کمتر می شود این است که عادت زده شده است. وقتی ﻣﺴﺄله جدیدی پیش می آید گرایش به این سمت است که فکر به راه حلیهایی که برای مسایل مشابه به کار رفته محدود شود برای تداوم خلاقیت باید از عادت رها شد و قدرت تصور را در ایدهیابی آزاد گذاشت.
۳- دلسرد کردن خود: بسیاری از مردم خلاقیت خود را با دلسرد کردن خود از بین میبرند. ترس از احمق جلوه کردن با علت عدم اعتماد به نفس عنصر مهمی در ممانعت از بروز اندیشه های جدید است، بنابرین فرد سعی می کند همرنگ جماعت شود و این امر نیز سنت گرایی را به همراه دارد.
۴- کم رویی: کم رویی از تردید فرد درباره استعداد خلاقیت خویش ناشی می شود. شکسپیر میگوید: « چنین تردیدهایی خائناند و باعث می شود که نتایج نکویی را که ممکن است در صورت نبودن ترس از کوشش به دست آوریم از دست بدهیم ».
در مورد پژوهشهای انجام شده پژوهش صلواتی (۱۳۸۸) سه عامل ساختاری رسمیت، پیچیدگی و اندازه بزرگ سازمان را به عنوان عواملی که باعث میشوند خلاقیت کمتر شود فرض کرده و مورد تأیید قرار گرفته است.
تقسیم بندیهای بسیار دیگری در مورد موانع انجام شده است که کما بیش همانند تقسیم بندیهای انجام شده در قبل است اما به طور کلی این موانع عبارتند از:
– عدم اعتماد به نفس
– محافظه کاری
– متعهد نبودن
– وابستگی و جمود فکری
– تمایل به همرنگی و همگونی
– عدم توانایی در تحمل ابهام و تضاد
– عدم پیچیدگی ذهنی لازم برای بررسی مسایل
– ویژگی شدید و عدم دانش کافی در مورد علوم مربوط
– عدم استفاده از طرفین مغز
– عدم تمرکز ذهنی
– مقاوم نبودن
– کمرویی
– عدم انعطافپذیری
این ویژگیها و ویژگیهای دیگر در این مورد ممکن است در بعضی از افراد بر اساس شرایطی که در آن قرار گرفته اند پرورش یافته باشد و جزء شخصیت آن ها در آمده باشد (ثابت شده باشد) مدیران باید بدانند که آزاد ساختن توان خلاقیت و به کارگیری فکرهای نو در گرو پیروزی بر موانع مذکور است (زارعی متین، ۱۳۸۳).
موانع زمانی ملموس میشوند که قدرت نیروهای پیش برنده نسبت به نیروهای بازدارنده کاهش یابد. در مباحث اجتماعی و انسانی به ندرت میتوان ریشه موانع را به مورد خاصی نسبت داد و عمدتاًً حاصل علل و اسبابی است که تفکیک آن ها مثل علوم طبیعی به راحتی امکان پذیر نیست.
به طور کلی چه عوامل مؤثر در بروز خلاقیت، چه عوامل پیش برنده خلاقیت بروز یافته و چه عوامل بازدارندهای که مانع بروز خلاقیت است، با توجه به مکانها و زمانهای مختلف و با توجه به ماهیت متفاوت افراد مختلف موقعیتی نسبی مییابند. یعنی ممکن است این عوامل در یک زمان و مکان مشخص در یکدسته از افراد به عنوان عامل اثر گذار یا بازدارنده عمل کنند و در جای دیگر و عدهای دیگر این عوامل به گونه دیگری باشند. آنچه مهم است شناخت کلی نسبت به این عوامل است تا آنهایی را که مؤثر هستند ایجاد و ترغیب نموده و آنهایی را که بازدارنده هستند از میان برداشت.
“